یک کنترپوآن آزاد برای ک. (میلنای پشت جلد)
برگ ها به پشت پنجره می سایند.می خواهم تنها تو باشی که زیر درختان آواز می خواند.قطره ای که بر بامِ جان شکل گرفته می چکد، به شکل موجی دایره وار در روحم فرو می شود.آوازت می دهم..با تو می رسم. می خواهم بخوانیَم، بخوانیَم، می خواهم لبخندت را در قاب پنجره ثبت کنم
زمان دهانش را باز می کند.می بلعد قطره ی جان را. تبلورش از پشت پنجره یخ می زند و فرو می افتد بر خاک نمناک باغچه.نسیم سردی بر می خیزد..زمان در تو حلول می کند قبل از آن که در میان برگها مستحیل شود.
سبک می شوی و می رقصی، با بال گیسوانت ، چون قاصدکی به بالا می خزی. نسیم سرد به درون راه می دهدت. پای پنجره سکندری می خوری. قطره از دهانت بیرون می جهد و چون قطعه الماسی به زیر تخت می غلطد.
صدا می آید . باد است که به پشت در رسیده ، می کوبد. پنجره را بسته ام
.دستت را گرفته ام. به داخل کمد می خزیم، تاریک. کورمال کورمال راهمان را می یابیم. ناگاه به دیوار انتها می رسیم. گریزی نیست.. گچ دیوار اما ترک برداشته. با ناخن تکه هایش را کنار می زنم. مشت می کوبم
_نسیم است که همچنان به پنجره می ساید .باد است که به در می تازد_
دستگیره ای آشکار می شود. تکانش می دهم.. گچها می ریزد و لولای دری باز می شود. نور به داخل پس می زند... آسمانی بی نهایت آنجاست، سرشار از مِه تا چشم کار می کند. بر لبه ایستاده ایم.
نردبانی در میان پوشیده از خزه. کفشهامان را در می آوریم ، پا به نردبان می گذاریم.. سرد و نمناک.. در مِه گم می شویم..
باد آرام گرفته. نسیم سرد خوابیده. برگ ها می خوانند..
انگار صدای توست که در میان درختان می پیچد
قطره ی جان می درخشد در پهنای افق
پنجره را می گشایم....
ایکاروس
"