.. Réveil mon soleil



ایکاروس

ادامه نوشته

Acciacatura



کسی نمی فهمه من چی می گم...




Long conversations into the night


99.9 درصد آدما در موردم اشتباه قضاوت می کنن...



great expectations

REINO DOS CÉUS


چرا مدتهاست کتاب نخوانده ام؟ کتاب مرا از تجربه ی ناب باز می دارد, چنان که تا کنون باز داشته است. از حس بلا واسطه, از لمس دنیای بیرون باز داشته است. کتاب می گوید:تو بنشین من همه را باز خواهم گفت.همه ی راه های رفته را, سخن های گفته را جواب های شنیده را .کتاب واقعیت را می گوید خیال را می سازد اما... حقیقت چیز دیگری ست...

کتاب هایی که ساخته می شوند ,نوشته نمی شوند, مثل بعضی شعر های من ,مثل  نقاشی های من, مثل صنعتگری که قطعات قدیمی و نو را از گوشه گوشه ی دنیا ,از زیر زمین های نمور, از سردابهای قدیمی ,از  خانه های فرسوده  در آورده و سر هم می کند . میخ و پیچ و چرخ دنده و زنجیر اهرم و واشر  و... را جا به جا می کند  آنقدر جا به جا تا دستگاهش تکان مضحکی بخورد و به راه بیفتد..

و ابزار کتاب ساز چیست؟  نماد ها, افسانه ها , دروغ ها ,ترس ها ,شنیده ها, جادوها , تجربه ها و هر چه تغییر شکل داده و دگرگون شده.

مانند زمین شناسی که سنگی را از دل زمین پیدا کرده و به ما نشان می دهد اما نمی گوید که ملیونها سال پیش این سنگ چه بوده و تحت فشار و حرارت وآب و گازهای مختلف اکنون به این صورت در آمده .اگر راز این تغییر ماهیت را آشکار کند من  عامی بهت زده تر از قبل خواهم شد .رویاباف تر, نسبی گرا تر

سرزمین هرز الیوت را می خوانم با لذتی وصف ناشدنی .کلمه به کلمه ,جمله به جمله حسش می کنم ,آفرین  میگویم , همراهی میکنم با سیالی گفتار , جملات در ذهنم جای می گیرند, به ادراک می رسند. با حس خودم می آمیزمشان.. اما آنگاه که به آخر کتاب می رسم کلید اسرار را  آویخته بر میخی بزرگ مشاهده می کنم! زمین شناس پیر با کلاه برزنتی اش به دیوار تکیه داده و  با خود زمزمه میکند.!

آه این کتاب ساخته شده! این همه افسانه, این همه نکته ,این همه تاریخ ,این همه اسطوره ..خدای من!

یعنی باید از اول بنشینم و با خواندن هر جمله دستم را لای صفحات آخر جابه جا کنم و هر سطر را با تذکر نویسنده  معنی کنم؟

ایا هر آنچه با لذت یافته بودم با این همه  جدیت جایگزینش کنم؟

 آوخ !چه اعتراف سنگینی .چه کار شاقی ست  فهمیدنش! منی که به آسانی حسش کرده بودم اکنون باید بفهممش .فکر کنم .جستجو کنم.  ارجاع و ارجاع مکرر. پازل بی سر وتهی  بسازم که مرا خسته می کند . وای نه!

 

آئورا (فوئنتس) را دست می گیرم. لذت می برم از روانی جمله ها.  حسش می کنم. همراه می شوم. به معماها می اندیشم.سیال می شوم  در پیراهن سبزرنگ بلند دخترک زیبا . ...اما خدای من ,دوباره  به اخر که می رسم به صخره ای بر می خورم که روی آن نوشته: "چرا و چگونه آئورا را نوشتم."

 

و این چرایی و چگونگی حجمش دو برابر و نیم داستان است!وقتی به  انتهایش می رسی  رمقی در وجودت نمی ماند.. حالا باید دوباره از نو بخوانمش .  و هر بار به هر جمله که می رسم آخر کتاب را باز کنم و در کشف السرار  دنبال چرایی اش بگردم! نه! خدای من!

نادیای آندره برتون را باز می کنم بیشتر از سی صفحه نمی توانم جلوتر بروم .چرا که این یکی پا را فراتر گذاشته حل تمام معما ها و  توضیح نماد ها را در متن داستان آورده .دیگر نیازی نیست که دستت را در لای صفحات آخر نگه داری. با خیال راحت جلو می روی و گیج تر و گیج تر می شوی. حتی برایت شکل هایی هم کشیده تا بیشتر به عمق ماجرا پی نبری!

اما هر قدر هم که دچار مالیخولیا باشی هر چقدر هم که معده ات گنجایش داشته باشد  تاب نمی آوری و دریچه ی پیلوریک توان بسته ماندن ندارد. : ریفلاکس!

 ..........

من رمز آلودگیم را مدیون که هستم.? نماد گرایی ریشه دوانده در  روحم از کجا آمده؟ چرا توهم تاریخ بشریت را به دوش می کشم؟؟

چرا جادوی ساحران, هذیان قدیسان ,رویای ماهیگیران, خونخواری پادشاهان, غرور جنگ آوران, دروغ تاریخ نویسانرویای  مجنونان ,توهم فیلسوفان و خوابهای عارفان را  در روح و جان بی قرارم انباشته کنم؟ چرا؟

روح من نمی خواهد وارث این همه ماخولیا باشد. رهایم کنید

ازین همه راز آلودگی خسته ام

و تو لویس بونوئل !

از تو نمی گویم

نمی نویسم

 یک اشاره ی تو کافیست تا پایه های لرزان کلبه محقر  مرا در هم فرو بریزد


دور شوید....

 

ایکاروس


-------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

@

ادامه نوشته



دلم برای کی بسوزه..؟



Well my heart’s in the Highlands ,wherever I roam ,That’s where I’ll be when I get called home



هنوز در تقویم سال پیش می نویسم

داستان جهود سرگردان را

در پی کبریای مهر

از دهلیز سکوت گذشت


چه بر سرش آمد که گیاهان را بیش از آدمیان

و اشیاء را بیش از گیاهان دوست می دارد

ژروم که مُرد,  دیگرانی که می پژمرند

خرسی که در کتابخانه خفته است

مجسمه های چوبی داخل گنجه

پورشی که در پارکینگ خاک می خورد


همه و هیچ

فرو ننشاند عطشهایش را

اکنون تو ای  یاقوت کبود

یارای تسلی این جان پریش را داری

دور شده از ارض موعود؟


ایکاروس

As we run from the day ,To a strange night of stone...



ایکاروس


*...Where I End And You Begin


هزار سال پیش از خاطرم رفته بودی

دویست سال پیش به کنارم باز گشتی

پنجاه سال پیش نایاب شدی

فردا از خاطره ام رخت خواهی بست....


ایکاروس

-_-_-_-_-_-_-_






نقاشی از خودم

به سفارش اقلیما


..."

And as we wind on down the road
Our shadows taller than our soul
There walks a lady we all know
Who shines white light and wants to show
How everything still turns to gold
And if you listen very hard
The tune will come to you at last
When all is one and one is all, yeah
To be a rock and not to roll.

And she's buying the stairway to heaven

"...

lyric by led zeppelin


* .. Just coz you feel it, doesn't mean it's there



حقیقت را زبان سخن نیست

در دل بایدش جست

 اما نمی توانش به تمامی دریافت

حقیقت نور است

دیدنی نیست

هستی خود را در وجود دیگری می تاباند

قلب کوچک ما را

یارایی تسخیرش نیست


هست ,چونان که باید باشد

نه چنان دور از ما و نه چنان نزدیک

بی پروا

آرام

سنگدل

روشن

جاودانه

.....


ایکاروس

There's always a siren singing you to shipwreck...



* title from radiohead lyric

 

* Ma Bohème



آبی آسمان کویر

نارنجی خورشید

سیاهی انبوه شبها

ستارگان پر نور

دوستتان دارم


ایکاروس


Pull the plug / Let me pass away




Penny Rockwel


...By the rivers dark /I wandered on



وقتی دبستانی بودی

روی کف سیمانی حیاط مدرسه لیز می خوردی

ته دلت یه آشوبی بود

هنوزم هست....


ایکاروس


but I'm still a million miles from you..




اسمت را به من بگو

درِ گوشم

یواشکی


....