هنوز در تقویم سال پیش می نویسم

داستان جهود سرگردان را

در پی کبریای مهر

از دهلیز سکوت گذشت


چه بر سرش آمد که گیاهان را بیش از آدمیان

و اشیاء را بیش از گیاهان دوست می دارد

ژروم که مُرد,  دیگرانی که می پژمرند

خرسی که در کتابخانه خفته است

مجسمه های چوبی داخل گنجه

پورشی که در پارکینگ خاک می خورد


همه و هیچ

فرو ننشاند عطشهایش را

اکنون تو ای  یاقوت کبود

یارای تسلی این جان پریش را داری

دور شده از ارض موعود؟


ایکاروس