اَبتر

 

 

یکی از آرزوهام براورده شد!

 

" بدرود ای عشق ناسره ی مغشوش

با زنی که دور می شود

با آن کسی که سال گذشته

در آلمان از دست دادم

و دیگرش باز نخواهم دید  "

 

 

گیوم آپولینر- م.ع سپانلو

gitme

 

برويم أي يار،أي يگانه من ! برويم و،دريغا!...

 

من و تو پیر می شویم پروفسور هروَتی ، و هورتنس که مرده است...

 

 

 

 

....Nobody's fault but mine

 

 

نهال

 

"You don’t even know his name.
And then one day you do. You hear someone
say a name, and somehow you just know that’s
who the name belongs to, it’s that kid"





__
Jerry Spinelli

Loser

 

" نباید پرنده ی گوفوس را از یاد ببریم که آشیانه ی خود را سرو ته می سازد  و خود عقب عقب پرواز می کند و برایش مهم نیست کجا دارد می رود. مهم فقط این است که جایی برود ."



 


_
Book of imaginary beings
بورخس
احمد اخوت
 

 

اُل دِ لیوز آر براون
اُل  دِ  لییوز  آر  براوون
اِند اسکای ایز گرِی

آی و بیین فور اِ واک
آن اِ وینترز دِی..

_جاش درد می کنه
+جای چی؟

آی د بی  سِیف اند وارم
ایف آی واز این....

_همونجا

 

Sits on a stick in the river

  

She goes up  while he goes down,

down

 down

down

 

 

Laughter in his sleep

..."

"    چاره بعد از تو ندانیم بجز تنهایی

 

 

دیگری نیست که مهرِ تو در او شاید بست..      "

 

 

 

 

هورتنس. آیا واقعن مُرده ای؟ 

 

 

Prognose

 

این روزها مدام به جای  شین  می گویم  واو .   و این نشانه ی بدی ست....

 

 

A way to Greenland

 

به سرزمین سبز بروم

حواسم را  پرت کنم   به میان موج های یخین

با گوزن ها دمخور شوم

 

طلوع بی جان خورشید را در افق محو تماشا کنم

 

بازوی پر قوت کارگران را

بخار داغ ماشین ها

شکار وال خاکستری

 

لباسی از پوست خرس

آسمانی آبی تر از اسکارلت تاون

 

دستت را که بگیرم

بهشت نزول می کند بر زمین

 

بیا

"اگر عشق گناه باشد

زیبایی جنایت است"

 

 


"...جمع شده توی خودم،مثل قلمتراش کودکی،و در لحظه ی حقیقت، دخترک نازک اندام کولی ام را می بینم که اسمش را هرگز ندانستم. داریم در آسمان پاییز بادبادک هوا می کنیم. او سر نخ را در دست دارد و بادبادک چهره ی مرا به خود گرفته است، دخترک کولی از زمین قاصدکی برایم می فرستد و من نگاه می کنم که قاصدک در طول نخ بالا و بالاتر می رود، و حالا دیگر تقریبن دستم بهش می رسد، دست دراز می کنم و قاصدک را می گیرم و می بینم با خط بچه گانه اسمش را بر آن نوشته است. ایلونکا. اسمش ایلونکا بود.."






Too loud a solitude

پرویز دوایی


بیار ساقی دریای مشرق و مغرب

که دیر مست شود هر که مِی خورد به دَوام


من آن نیَم که حلال از حرام نشناسم

شراب با تو حلال است و آب بی تو حرام


سعدی

خط خطی نیمه شب


By Icarus

گر زلف پریشانت در دست صبا افتد


افتاد و گم شد

ک.

ک.

چرا چرا چرا؟

رمید

یاری که رمید

آبی ها ، نارنجی ها

و خاکستری

خمار صد شبه دارم

نخفته ام به خیالی..


Repost :3/6/89


  •  
  •  

... دلم می خواهد توفان از این هم بیشتر قشقرق کند  , سقف خانه ها بریزد پایین  , بهار دیگر نیاید  , خانه مان محو بشود

خانم برانژ می دانست که همه غصه ها توی نامه ست.دیگر نمی دانم برای کی نامه بنویسم.همه شان جاهای دورند..روحشان را عوض کرده اند که بتوانند راحت تر خیانت کنند , راحت تر فراموش کنند , همه ش از چیزهای دیگر حرف بزنند .."



Mort à crédit

L.F.Céline



در ترسگاهِ زنده ی کف رنگ

همیشه فرصت یک سرخوشی کم است


همیشه فرصت نیست

فرصت هست،برای سَر بریدنِ فریاد اما همیشه فرصت هست


فرصت نیست

برای قتل عام نامبارکِ پس فردا همیشه فرصت هست


فرصت نیست

دریا مرا بلد است،جای غروب خاطره را می داند...



شهیار قنبری



_______

____

__

-


 با یزید را پرسيدند که مرد را در اين طريق چه بهتر ؟ 

گفت :دولت مادر زاد . گفتند :اگر نبود ؟ گفت :تنی توانا . گفتند :اگر نبود ؟ گفت: دلی دانا . گفتند :اگر نبود ؟ گفت :چشمی بينا . 

گفتند :اگر نبود ؟ گفت :مرگ مفاجا...



Virginia and Leonard Woolf -1939


...



کنار فواره های ابنِس نشستیم و لایپزیگ را به یادآوردیم و گریستیم..



اورمیای بنفش


ادامه نوشته


قضاوت های عجولانه

واکنش های عجولانه

می ترساند آدمی را...




در میان های و هوی و هلهله

دسته گلش را پرت می کند 

در هوا

می چرخد و می چرخد

دور می شود

 می افتد درون گور خالی


قبر کن نابینا خاک را می ریزد

بخت کرم ها باز می شود...


ایکاروس


" سوزان گفت : بدو ! باغبان ما را دید، با تیر می زندمان. مثل سار تیر می خوریم و به حصار می کوبندمان! باید به بیشه ی سرخدار بگریزیم. باید زیر درختها پنهان شویم . وقتی می آمدیم یک ترکه را پیچاندم . یک راه مخفی هست، تا می توانی خم شو، دنبالم بیا و پشت سرت را نگاه نکن .. خیال می کنند روباهیم ! بدو..."



V.Woolf

Charlotte G



Zero


همان سه حرف...


Zéro pointé vers l'infini
J'ai tout faux dans ma vie


Zéro pointé vers l'infini
Overdose de rêverie


Zéro pointé vers l'infini
Vers d'autres galaxies



فیساقورص


داشتم می رفتم به نقطه ب ، اما هواپیما بدون هماهنگی قبلی تغییر مسیر داد و بردمان به نقطه آ . گرچه آنجا از نقطه ث بهتر بود اما نه از زمین نه از راه دریا نمی شد برگشت به نقطه ب. بنابر این مجبور شدم ابتدا بروم به نقطه  ای  که در ارتفاع بود  و از آنجا با چتر بپرم به نقطه  ب. اما باد مخالف امان نداد و  بردمان به نقطه  دی که بیابانی هموار بود  با شنهای سرخ و آفتاب سوزان. . مردی آنجا نشسته بود زیر چتر ، موقر و نیمه برهنه  ندا داد که : نترس!
دو نقطه به دی  اضافه کن و چشمهایت را ببند و برو!
از کمان که گذشتی به زاویه خواهی رسید. اگر حاده بود بایست و اگر منفرجه بود ادامه بده.
سرخوش رفتیم رفتیم و به پایین رسیدیم که دوغ بود ودروغ بود. نقطه جی را دور خودش تابانده بودند و با کمک اِف معلقش کرده بودند بین زمین و آسمان! کمان را سفت کشیده بودند و زاویه را بسته بودند با بوتاکس فراوان!
 در بهت و حیرت بودم که ناگهان ریشوویی ظاهر گشت و گفت: ای ابله! گول خوردی، این ریاضیاتِ جدید است! گزاره ات را دست بگیر و بلیت  بیزنس کلاس تهیه کن ،آنگاه از نقطه  پی شروع کن بیا.... اصل قضیه آنجاست!

 تا چه شود...