.. .Ah! que le temps vienne, Où les cœurs s'éprennent


 معنی زندگی برای یک فرد روشن بین در شناخت( دنیا و هستی و انسان و....)
و آفرینش( ادبی.هنری. علمی .اخلاقی...) خلاصه می شود.
و لازمه ی این دو هدف داشتن انگیزه ست. و بالا ترین انگیزه از عشق منشا می گیرد


............

"
جستن
يافتن
و آنگاه به اختيار برگزيدن
و از خويشتنِ خويش
 بارویی پی افکندن ... "




. ..Ah! que le temps vienne, Où les cœurs s'éprennent

. ..Ah! que le temps vienne, Où les cœurs s'éprennent

. ..Ah! que le temps vienne, Où les cœurs s'éprennent

. ..Ah! que le temps vienne, Où les cœurs s'éprennent

. ..Ah! que le temps vienne, Où les cœurs s'éprennent


ادامه نوشته


فاقِدم.


I have to leave this house.. Have to follow my inner course



گلایل را دوست دارم
به خاطر قلبش
که از پس برگ های لطیفش پیداست

 
دل آدمی پیدا نیست
و سر انگشتانت را سیاه می کند چون گردو
اگر بگشائی
و ببینی.

 باغبان جهنم..
شمس لنگرودی

You will meet a tall dark acquaintance..




ایکاروس

ادامه نوشته

I’m coming down with a fever


روز خیلی عجیبی بود . بعدظهر کلینیک نرفتم. بعد اینکه دعوام کردی نشستم اون فیلم وودی آلن رو که شب قبلش قرار بود ببینیم و ندیده بودم  رو گذاشتم. وسطای فیلم که رسیدم یه دفعه احساس خیلی عجیبی بهم دست داد. شدیدن دلم خواست که یه دختر داشته باشم! یه دخترِ بزرگ. با اینکه خودم تازه سی سالم شده !

حس کردم چقد دلم می خواد  یه پدر باشم  تا اینکه یه عاشق یا معشوق یا حتی یه دوست!  همون موقع فیلمو قطع کردم و توی سکوت نشستم.. بعد به این سکوت فکر کردم. .. خشکم زده بود . ازجام بلند شدم و لباس پوشیدم  کوبیدم رفتم جمهوری و بدون کوچکترین قصد قبلی یه هارمونیکا خریدم و برگشتم خونه. یه 3 ساعتی طول کشید . نشستم بقیه فیلمو دیدم و بعدش یه چیزی کشیدم روی کاغذ..

آیا من حامله شدم و ویار گرفتم خانوم دکتر؟

آیا یک روح منو تسخیر کرده؟


# I'm going slightly mad


...Take me, spanish caravan, yes i know you can


نه تو می پایی، و نه کوه. میوه ی این باغ: اندوه،اندوه

 گو بتراود غم، تشنه سبویی تو... افتد گُل، بویی تو.

 اين پيچک شوق...آبش ده،سيرابش کن. آن کودک ترس...قصه بخوان،خوابش کن.

 اين لاله ی هوش،از ساقه بچين.  پرپر شد، پرپر بشود. چشم خدا تر شد،  تر بشود...

و خدا از تو نه بالاتر. نی، تنهاتر،تنهاتر.

بالاها، پستی ها  يکسان بين.  پيدا نه، پنهان بين. 

بالی نيست، آيت پروازی هست.  کس نيست، رشته ی آوازی هست.

 پژواکی: رؤيايی پر زد رفت.

 شلپويی: رازی بود،در زد رفت.

 انديشه: کاهی بود، در آخور ما کردند.

 تنهايی: آبشخور ما کردند.

 اين آب روان، ما ساده تريم. اين سايه   افتاده تريم.

 نه تو می پايی، و نه من، ديده ی تر بگشا.... مرگ آمد.

در بگشا ... در بگشا ...




-----

سهراب

-پا راه-



آدمهای بزرگ:آدمهای بزرگ   آدمهای کوچک:آدمهای کوچک