نه تو می پایی، و نه کوه. میوه ی این باغ: اندوه،اندوه

 گو بتراود غم، تشنه سبویی تو... افتد گُل، بویی تو.

 اين پيچک شوق...آبش ده،سيرابش کن. آن کودک ترس...قصه بخوان،خوابش کن.

 اين لاله ی هوش،از ساقه بچين.  پرپر شد، پرپر بشود. چشم خدا تر شد،  تر بشود...

و خدا از تو نه بالاتر. نی، تنهاتر،تنهاتر.

بالاها، پستی ها  يکسان بين.  پيدا نه، پنهان بين. 

بالی نيست، آيت پروازی هست.  کس نيست، رشته ی آوازی هست.

 پژواکی: رؤيايی پر زد رفت.

 شلپويی: رازی بود،در زد رفت.

 انديشه: کاهی بود، در آخور ما کردند.

 تنهايی: آبشخور ما کردند.

 اين آب روان، ما ساده تريم. اين سايه   افتاده تريم.

 نه تو می پايی، و نه من، ديده ی تر بگشا.... مرگ آمد.

در بگشا ... در بگشا ...




-----

سهراب

-پا راه-