...Take me, spanish caravan, yes i know you can
نه تو می پایی، و نه کوه. میوه ی این باغ: اندوه،اندوه
گو بتراود غم، تشنه سبویی تو... افتد گُل، بویی تو.
اين پيچک شوق...آبش ده،سيرابش کن. آن کودک ترس...قصه بخوان،خوابش کن.
اين لاله ی هوش،از ساقه بچين. پرپر شد، پرپر بشود. چشم خدا تر شد، تر بشود...
و خدا از تو نه بالاتر. نی، تنهاتر،تنهاتر.
بالاها، پستی ها يکسان بين. پيدا نه، پنهان بين.
بالی نيست، آيت پروازی هست. کس نيست، رشته ی آوازی هست.
پژواکی: رؤيايی پر زد رفت.
شلپويی: رازی بود،در زد رفت.
انديشه: کاهی بود، در آخور ما کردند.
تنهايی: آبشخور ما کردند.
اين آب روان، ما ساده تريم. اين سايه افتاده تريم.
نه تو می پايی، و نه من، ديده ی تر بگشا.... مرگ آمد.
در بگشا ... در بگشا ...
-----
سهراب
-پا راه-
+ نوشته شده در شنبه سوم اردیبهشت ۱۳۹۰ ساعت توسط icarus
"