این شهر بزرگ است

در من نمی گنجد

دارد تمام می شود روز های دفترچه ی کهنه

و من هنوز آغاز نشدم

روحم لرزید وآن دو شمع

که به یاد چشمان متبرک تو گیراندم

در صفحه جا نشد

شرط را باختم

تمام شدی




ایکار